مثل هيچكس ای برادر تو همه اندیشه ای/ما بقی خود استخوان و ریشه ای/گر بود اندیشه ات گل گلشنی/گر بود خواری تو هییمه گلخنی آخرین مطالب
نويسندگان جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : هادی اموری
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم داشتند رسیدگی می کرد، متوجهنا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.
در نامه این طور نوشته شده بود :
"خدای عزیزم بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز بازنشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100 دلار درآن بود دزدید.
این تمام پولی بود کهتا پایان ماه باید خرج می کردم.
یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام.
اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.
تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمککن…"
کارمند اداره پست خیلیتحت تاثیر قرار گرفت ونامه را به سایر همکارانش نشان داد.
نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.
در پایان ۹۶ دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند…
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.
عید به پایان رسید و چندروزی از این ماجرا گذشت.
تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود:
نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدندتا نامه را باز کرده و بخوانند.
مضمون نامه چنین بود :
"خدای عزیزم، چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم.
با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.
من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی…
البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند… نظرات شما عزیزان: پيوندها
سلام وبلاگت خيلي به دردم خورد اگه مايل هستي تبادل لينك كنيم
|
|||||||||||||||||
|